آرام جانم
شهری ور!
این شهریور عزیز
شهریور نوشت: مهربون خدا؛ من باتمومِ ایمانم چشم به راهم!
من و دستهای خالی و ستار العیوب ...
حلوا، به کسی ده که محبت نچشیده ...
خواستم بنویسم از اینروزا، از ماه مبارک،
از مرداد گرم، از ساعتهای طولانی روزه داری، از منت گذاشتن به سر خدا!
از تشنگی؛ از تشنگی، از تشنگی ...
اما دوستی گفت:
یک عمراگر، روزه بگیریم و بگیرید و بگیرند
همتا نشود با عطش و داغ لبان علی اصغر ...
گفت و سوخت. گفت و زار زد. گفت و خجالتم داد ...
خدایا ...
به حق مولا ...
من و حسرت حریم حرم حبیبم، تا به کی ...؟
انتظار فرج از نیمه ی شعبان داریم ...
کوتاه
کوتاه ...
جاده ی دورِ صد هزار؛
کوتاه
کوتاه ...
...
مشق انتظار:
اگر یک نفر را به او وصل کردی
یقینا یقینا تو سردار یاری
سنگِ تو
کار دلم؛ که از تنگ شدن گذشت
سنگ میشود!
نگرانم ...
روزی اگرباز، دل هوای تورا کرد
حالا که دیگر سنگِ توست
سرت را بشکند ...
اردی بهشت ...
اینبار بیا و اُردی بدهم!
در معرضِ تهاجمِ نگاهت بودن را، دوست تر میدارم.
کاش در معرکه ی گرم فصول،
ماه دوم، متغیر بشود!
در تمامِ ساعات؛ کوکِ حضورِ تو شوم
و چه حالی دارد
روی تقویم همین سال، به تفکیک تمامش که گذشت
در همان بهبوهه ی بودنِ تو
بنویسم:
اُردی تو ...!
و دوباره من...
سنای مردم چشمهام
محض رضای خدا
جناحشان را موافقم کن!
آخر؛
سنای مردم چشمهام، چپ شده سویت!
و خوب هم که واقفی؛
سیاست، پدر و مادر ندارد ...!
هویت
نام خانوادگی
روز و ماه و سالِ اتفاقِ آمدن
نام مادر و پدر
بعد هم میان صفحه ای دگر
ماجرای رفتنت ...
در همین چند خط،
خلاصه ای ...
گر چه پشتِ هر یکی تلاطمی است!
اما ...
با خودم فکر میکنم
چه خوب که روزها و خاطرات تلخ عمر
جزیی از شناسنامه نیست!
ار نه شانه ای نحیف را
کجا یارای به دوش بردنِ
دفتری هزاران برگی ست ...!
------------------------------
دلم حالی به حالیه ...
حرمت قلم
گاهی سکوت به از اینکه حرمت قلم شکسته بشه ...
اگر نه که ...
ابرکِ طفلکِ زمستان
بهار ...
چند قدم آنسوتر،
پشت پرچینِ زمستان است.
ورود سامانه ی هوای سرد همه بهانه است!
این آفتاب نگاه اوست
که نو به نو افول میکند ...
ابرکِ طفلکِ زمستان را چه تقصیر ...؟!
هرکه با مرغ هوا دوست شود...
یک ریز بغ بغو میکند!
انگار نه انگار که تا همین دیروز
بُغ کرده بود و
چیزی نمیگفت!
خواستم بدانی
آنروزها که نبودی، حتی قمری یادگار خودت هم
با دلم همساز نشد.
مهربون خدا
جزتو که بر دروازه ی فرداهای پرامید
با آب و آیینه و قرآن
به استقبال ایستاده ای.
فروغ چشمان تو، روشنگرِ
بلندای جاده ی امروز تا فرداست
تنها، همان نگاه را
دریغ نکن از من ...
آبستن است ابر حادثه
از عمق جانش کاش
سرمست بارش شبنم شود گُل وجود ...
( رفقا دعام کنید. واسه یه اتفاق... یه انتظار...)
جای خالی تو
لباسی برایت بدوزد
با آستین هایی تنگ!
آنقدر تنگ
که دیگر،
جایی برای بهانه های کوچک و بزرگ نبودنت نداشته باشی ...!!
داداش، دلم می میره براش...
ا
دا
داداش
چتر همیشگی لبخند زیباش
سرپناه باران پریشونی هام.
اگه مشت ندارم! پشتم گرمه به نگاهش
که خدا خودش میدونسته اگه یه دونه دارم
لشکر نمیخوام، که فقط لشکر مژه های سیاش تصویرگر صحنه ی زندگیمه...
تو روز ابتدای تنفست، دونه دونه ی نفسهام به پات میریزم داداشم.
الف قامت او دال
عصر يک جمعه ي دلگير/ دلم گفت بگويم/ بنويسم که چرا عشق به انسان نرسيده
است؟/ چرا آب به گلدان نرسيده است ؟/ چرا لحظه ي باران نرسيده است ؟/ و هرکس
که دراين خشکي دوران به لبش جان نرسيده است/به ايمان نرسيده است/ وغم عشق
به پايان نرسيده است ؟/بگو حافظ دل خسته زشيراز بيايد / بگويد بنويسد که هنوزم
که هنوز است/ چرا يوسف گمگشته به کنعان نرسيده است ؟/ چراکلبه ي احزان به
گلستان نرسيده است؟...عصر اين جمعه ي دلگير/ وجود تو کنار دل هر بيدل آشفته
شود حس / تو کجايي گل نرگس؟...به خدا آه نفس هاي غريب تو که آغشته به حزني
است / ز جنس غم و ماتم/ زده آتش به دل عالم و آدم / در سوگ کدامين غم عظمي
به تنت رخت عزا کرده اي اي عشق مجسم / که بجاي نم شبنم / بچکد خون جگر
دم به دم از عمق نگاهت / نکند باز شده ماه محرم / که چنين مي زند آتش به دل
فاطمه آهت / به فداي نخ آن شال سياهت/ به فداي رخت اي ماه بيا / صاحب اين بيرق
و اين پرچم و اين مجلس و اين روضه و اين بزم تويي / آجرک الله عزيز دو جهان /
يوسف در چاه / دلم سوخته از آه نفس هاي غريبت دل من بال کبوتر شده / خاکستر
پرپر شده/ همراه نسيم سحري روي پر فطرس معراج نفس گشته هوايي و سپس رفته
به اقليم رهايي / به همان صحن و سرايي که شمازائر آني / و خلاصه شود آيا که مرا/
به همراه خودت زير رکابت ببري/
تا بشوم کرب و بلايي؟/
به خدا در هوس ديدن شش گوشه دلم تاب ندارد /
نگهم خواب ندارد / قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد / شب من روزن مهتاب ندارد /
همه گويند به انگشت اشاره / مگر اين عاشق بيچاره ي دلداده ي دلسوخته ارباب ندارد/
...تو کجايي ؟ تو کجايي/
شده ام باز هوايي / شده ام باز هوايي ... .
گريه کن گريه و خون گريه کن آري / که در آن مرثيه را خلق شنيده است / شماديده اي
آن را/ واگرطا قتتان هست کنون من نفسي روضه زمقتل بنويسم / وخودت نيز مدد کن/
که قلم درکف من همچو عصا در يد موسي بشود / چون تپش موج مصيبات بلند است /
به گستردگي ساحل نيل است/ و اين بحر طويل است / و ببخشيد اگر مخمل خون بر تن
تب دار حروف است/ که اين روضه ي مکشوف لهوف است / عطش بر لب عطشان
لغات است و / صداي تپش سطر به سطرش همگي موج مزن آب فرات است / و ارباب
همه سينه زنان کشتي آرام نجات است / ولي حيف که ارباب قتيل العبرات است / ولي
حيف که ارباب اسيرالکربات است / ولي حيف هنوزم که هنوز است / حسين ابن علي
تشنه ي يار است / و زني محو تماشاست ز بالاي بلندي/
الف قامت او دال /
وهمه هستي او در کف گودال و/ سپس آه که الشمر .../خدايا چه بگويم که شکستند
سبو را و بريدند ...دلت تاب ندارد به خدا با خبرم / مي گذرم / از تپش روضه که خود
غرق عزايي/ تو خودت کرب و بلايي / قسمت مي دهم آقا به همين روضه / که در مجلس
ما نيز بيايي/
تو کجايي ... تو کجايي ...
سید حمید رضا برقعی
خدا جزای خیر به آقای برقعی بده که روز جمعه ای، حالی به حالیم کرد وچشم گنه کار و تر...
برادر نوشت: اُخـَــیَّ إلـَــیَّ...
شرم نوشت: گفته بودی علمداری کنم ولی نشد ولی نشد
برای شیش ماهه ات کاری کنم ولی نشد ولی نشد
دل نوشت: رحم الله عمی العباس ...
نفرین نوشت: نفرین هماره باد بر شام
یک نقطه بیش و کم
از
یا حسین
یک . کم
لیک
کجا
آن و این ...؟
ارباب
به قیمتی گزاف
خواهد خرید
آن قطره اشک نحیف
مردم چشمانمان...
اردوی محرم به دلم خیمه به پاکرد...
“عزیز” ترین ها – حسین(ع) و یوسف(ع)
از “گودال” و “چاه” به آسمان عزت رسیده اند. (دکتر سنگری)
درفکر آن گودالم
که خون تورا مکیده است
هیچ گودالی، چنین رفیع ندیده ام
در حضیض هم میتوان
عزیز بود...
آوای نوبهار
این دل که بی تو نیست
دلخوش به روزگار
با حال وروز زار
گوشم به زنگ یار
تا کی رسد به آن، آوای نوبهار
دل منتظر به راه، راه ر سیدنت
ای وای اگر دلم، گاه دمیدنت
مشمول آیه ی
کل من علیهَا فان
ملحق به دسته ی بر خاک رفتگان
زیر و زبر شود...
پروردگار راز، دانای بی نیاز
درد دلی که هست
پر سوز و پر گداز
را کن تو چاره و بر این دل صبور
تابان تو نور او
نور ظهور یار
آن یار غصه دار
آن غصه ها که او از دست من خورد
ای کاش بشکند
دست و دل گناه
تا لحظه ی ظهور
نردیکتر شود...
اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان
پیچک سبز
و حتی در شباشب هم نشینی شوق
پیچید و پیچید
پیچک سبز
دور جسم سرد و بی روحش
خواست که یکرنگ شود، سبز شود، بوم پر از رنگ شود
گر چه نشد
و کم کمک
سبزی او زرد شد و سرد شد و روی زمین پهن شد
در این جدال سبز و سرد
چه فاتحانه و عجیب
رد نحیف برگ برگ سبز او
روی ستون سرد آشیانه ام
همیشگی و ثبت شد...
یاقدیم الاحسان بحق الحسین...
سعی در حبسش میان محبس سینه نکن
چه، اینروزها حتی هوایی سعی صفا و مروه نیست
که وعده گاهش جایی دگر است.
بگذار طواف کند نه هفت بار، اینبار شش
شش بار به گردکعبه ی شش گوشه ی پنجمین
کنج گوشه ی ششم
در بلندای تقدس نام دردانه ی خدا
قرار خواهدیافت.
وآنجاست که خواهد رسید به آنچه که باید
به شناخت نفس خویش ...
فردا نیز قربان وفای علمدار میشود
و وقوف میکند آنجا تادمی که همراه کاروان فریاد کند:
هیهات، هیهات من الذلّة ...
مداد زرد
جعبه جادویی مداد رنگی نقاشی های شلخته ی کودکی
که در گذار سالیان، کنج ایوان ذهن قاب شده بود.
پیش از آنکه از یکرنگی دست شستی !
هر رویت یک رنگ ...!
قد مداد زردم همیشه کوتاه بود.
آخر ...
گرمای خورشیدکم، حرارت زمین را نیز دستخوش تغییر کرده بود!!
چه کردی با اعجاز رنگها؟ بیرحم
با توام
خود خودت، دنیا
دنیای رنگهای پر ملال.
کاش میشد بی محابا به تو گفت:
یادم تو را فراموش ...
ای مرگ بیا که زندگی ما را کشت ...
فقط تویی، فقط تو که ناگفته میدانی
لحظه هایی که بغض حجم گلو را پرمیکند و راه نفس بند میاید،
آرزوی حبس ابدی نفس یعنی چه ...
۱۰۰۱ - ۱۰۰۲ - ۱۰۰۳ - ۱۰۰۴ - ۱۰۰۵ - ...
سیگنال وخط ممتد پایان، مرگ ...
چه خوش دمی است آن دم که رها میشوی،
ازبند هرچیز که بندت کرده بود.
هنوز مبهوت آن صبحم که ...
که پس از آن نفسها دیگر گرم نشد ...
زمهریر آن صبح سرد، روح زندگی را فسرد
رفیق
کجاست هرم نگاهت در این رواق نیاز ؟!
سببی ساز که دل سخت غمین است.
یا رفیق من لا رفیق له ...
ولعن الله علی القوم الظالمین
یه در خواست از همه
"شرکت گوگل طی سخنان مدیرش مارتین جوزنبولت اعلام کرد که انتشار فیلم توهین امیز به رسول الله را در یوتیوپ متوقف نمیکند زیرا این را ازادی اندیشه مینامد .
به همین دلیل علمای مسلمان استفاده از جستجوگر گوگل و سایت یوتیوپ را در تمامی کشور های مسلمانان را به مدت دو روز برای فهماندن اعتراض مسلمانان و اینکه یک ملیارد و نیم مسلمان نمیتوانند توهین به پیامبر بزرگوارشان را بپذیرند ، منع کردند .ش
و روز دوشنبه و سه شنبه ۲۴و ۲۵ سپتامبر روز عدم استفاده از دو سایت یاد شده است و انتظار میرود سهم شرکت گوگل افت کرده و خساراتش به ۲۱۰ میلیون دلار برسد .
لطفا پخش کنید تا بزرگترین حرکت در دفاع از رسول الله را انجام دهیم "
=================
خواهشابچه ها واسه دو روز هم شده تو گوگل سرچ نکنید و از جستجوگر های دیگه ای استفاده کنید(یاهو)
کسایی هم که اهل یوتیوپ هستن این دوروز رو تحمل کنن
دخترا سیب گلابن...
ولادت آبجی معصومه(س) وروزدختر برهمه ی دختران گل مبارک.
پدرپیرایه جان است، دختر
صفای باغ رضوان است،دختر
تو را در گلشن جان وقت پاییز
بهار سبز قرآن است،دختر . . .
قاصدک، هان چه خبر آوردی؟
وقتی پراز تو بودند...
اما افسوس
این روزها دیگربرای قاصدکها نیز، حال واحوال مخابره نمانده!
پی نوشت: حال روزگارست که بکل وارونه شده است...
ذکردمادم
کی شودبانمک وصل توافطارکنم؟
ایستاده ای بربلندای آخرین روزضیافت
ضیافت نازونیاز...
تاتوانست نازمان راخرید، بخشید، فراموش کرد، نادیده گرفت.
اما من ...
گرچه هنوزروزه ای امابعیداست کامت شیرین نباشد!
شیرین نباشدازحلوای تنترانی!
حلوای یادحبیب، حسیب، مجیب...
یامن ذکره حلو
کاسه ی ترک خورده ی دلهامان رانه تنهادرماه عسلت
بل درتمامی اوقات ازحلاوت یادت لبریزکن.
می ترسم، می ترسم از
نفسی که تشبع، ازقلبی که یخشع، ازنمازی که ترفع، وازدعایی که یسمع نمی شود.
یا من لایرجی الا هو...
ای که امیدی نیست جز
به او...
زمین که لرزیداماامیدوارم دلت نلرزد...
آسمان رامی گویم!
وقت سحر آنقدر زیبابودکه نگاهم خیره شد.
آخراین روزهاآسمان فقط سهم چشمان غمبارتوست
اگرچه زمین شهرشما لرزید، اما آسمان به همان صلابت پابرجاست.
بادیده ی دل که نظاره کنی، میبینی آن ستاره ی رخشان
نورقلب مادر یاپدری است که حالا دیگرکنارطفلکش نیست.
اماتوخودمی دانی هنوزهم نگران اوست
که بادستهای نحیف خود، خاکهاراکنارمیزندتامگر...
نشانی ازقلب پرمهرمادر یا دستان پدربیابد.
کمی آنطرف تر
درست است، همان ستاره ی کوچک چشمک زن،
پسرکاکل زری مادری است که ازهمان کودکی نقشه ی دامادی اش راکشیده بود...
یا دخترک شیرین زبانی که همیشه روی زانوان محکم باباجایش بود.
امادیگرسهم تن نازکشان خاک سرداست...
خدایا...
عجب دفترچه خاطراتی شده امشب آسمان!!
دفترچه خاطرات مرثیه آذربایجان.
امیدوارم اینروزها که برای خواهرهاوبرادرهای آذربایجانیمون به سختی میگذره،
اگه ازدستمون کاری برمیاد که براشون انجام بدیم دریغ نکنیم.
من دلم سخت گرفته است...
غم فاطمه(س)
شهادت مادرم افسانه نیست...
دل ماخانه ی مولاست، خدامی داند
سوخته ازغم زهراست، خدامی داند
زندگی؛ درنظرشیعه اگرزندان است
باغم فاطمه زیباست، خدامی داند
تاکه درسینه ی مامهرعلی داردجای
همه جافاطمه باماست، خدامی داند...
مادر دوبخش دارد:
"ما" و "در"...
وقصه ی یتیمی ما ازکنار در شروع شد...
مثل ستاره درسایه سارصبح